* دیشب زن پسر خاله اعلام امادگی کرد که لباس عروسش را به دختر سادات قرض میدهد.
خوشحال شدم .. به به چه لباس عروسی ... پر از گلهای رز برجسته
* امروز برای شب عروسی یک هتل رزرو کردم
پدر اصرار داشت که این کار را نکنم و بعدِ تالار بریم خونه ی پدر و شب اونجا بمونیم .
اما هر چی خودم رو جای حامد گذاشتم ، بیشتر مطمئن شدم که کار درستی کردم که هتل گرفتم!!
دلم میخواست اون چند روزی که بعدِ عقد , حامد پیش من موند ، پدر اجازه میداد که حامد خونمون شب بمونه ... تعصبات پدر مانع شد و قبول نکردن.
حالا شب عروسی ، این من هستم که تمایل ندارم خانه پدری بمونیم !!
* یه لیست از کارایی که باید حامد انجام بده نوشتم ، .. تالار گفته میوه ها باید شسته شده بهشون داده بشه ، یعنی تا حامد برسه باید بریم میوه بخریم و بشینه همشو تنهایی بشوره ... این کارو سر لیست کاراش گذاشتم!
* این روزها خونه مون خیلی پر رفت و آمد شده .. نشستم و برای یکی از دختر خاله ها از کارهایی که هر روز براشون در حال دوندگی هستم، گفتم ... از استرسِ برنامه ریزی هایی که دارم ..
گفت درکت میکنم ، کاملا درکت میکنم.
با تعجب پرسیدم چطور انقدر غلیظ میگی که درکت میکنم !!؟
گفت از اونجایی که توی تمام مدت که داشتی تعریف میکردی ، من فقط از استرسِ شنیدنشون به ناخن جویدن افتادم !!
دفترچه یادداشت ری را...برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 167