اندر احوالات این روزها (2)

ساخت وبلاگ

* دیشب زن پسر خاله اعلام امادگی کرد که لباس عروسش را به دختر سادات قرض میدهد.

خوشحال شدم .. به به چه لباس عروسی ... پر از گلهای رز برجسته

 

* امروز برای شب عروسی یک هتل رزرو کردم

پدر اصرار داشت که این کار را نکنم و بعدِ تالار بریم خونه ی پدر و شب اونجا بمونیم .

اما هر چی خودم رو جای حامد گذاشتم ، بیشتر مطمئن شدم که کار درستی کردم که هتل گرفتم!!

 

دلم میخواست اون چند روزی که بعدِ عقد , حامد پیش من موند ، پدر اجازه میداد که حامد خونمون شب بمونه ... تعصبات پدر مانع شد و قبول نکردن.

حالا شب عروسی ، این من هستم که تمایل ندارم خانه پدری بمونیم !!

 

*  یه لیست از کارایی که باید حامد انجام بده نوشتم ، .. تالار گفته میوه ها باید شسته شده بهشون داده بشه ، یعنی تا حامد برسه باید بریم میوه بخریم و بشینه همشو تنهایی بشوره ... این کارو سر لیست کاراش گذاشتم!

 

* این روزها خونه مون خیلی پر رفت و آمد شده .. نشستم و برای یکی از دختر خاله ها از کارهایی که هر روز براشون در حال دوندگی هستم، گفتم ... از استرسِ برنامه ریزی هایی که دارم ..

گفت درکت میکنم ، کاملا درکت میکنم.

با تعجب پرسیدم چطور انقدر غلیظ میگی که درکت میکنم !!؟

گفت از اونجایی که توی تمام مدت که داشتی تعریف میکردی ، من فقط از استرسِ شنیدنشون  به ناخن جویدن افتادم  !!

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:50