بی تعلقی ماهی وار

ساخت وبلاگ

مستــــِ عشقــــ را دوست داشتم ، چرا که داستان فیلم به ارتباط عارفانه ی شمس و مولانا برمی گشت ؛

آنجا که بی تعلقیِ ماهی وار ، و کنار گذاشتن وابستگی ها را به مولانا گوشزد می کرد، تطهیر باطن .. همان گذشتن از منّیت فردی در راه دلدادگی به معشوق.

اصلا عاشق جز تمامِ دلش چه دارد که نثارِ معشوق کند؟ جز تسلیم.

در این تسلیم است که شمس فنجان ذهنِ مولانا را بیرون می ریزد ، و از آب حکمت او را سرشار می کند.

و من چقدر تشنه ی همین تلنگرها بودم.....

اگر نه داستان چیزی فراتر از دانسته هایم از دیدار این دو عارف را بیان نکرد ، و حتی از کتابش کمی خلاصه تر.

با تمام این اوصاف به پهنای صورت اشک ریختم و در پایان فیلم موقع روشنایی ، از قرمزی چشمانم جلوی دیگران معذب شدم.

.

.

.

من بدون روتوش :

دختر خانه که بودم پدر همیشه پز این را میداد که دخترش شبیه هنرپیشه های هندیست!.. اما من فکر میکنم که بیشترین شباهت برمیگردد به همین گریه ها !! ... اینکه با هر بهانه ای و در کسری از ثانیه اشک سرازیر !

حالا مولانا و داستانِ بی قراری هایش و سماع ش که جای خود دارد ....

+ نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت &nbsp توسط ری را 

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 6 تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:06