تو فقط دلبرانه برقص !

ساخت وبلاگ

چقدر قهوه امتحان کردم تا برسم به " قهوه ریو " و بتونم مثل ارشمیدس از شادی فریاد بزنم " ! Eureka " ... که خلوت شبانه هام خوشمزه تر بشه!!

و من چقدر برای تمرکز و انسجام افکارم ، به این سکوت های شبانه توو اتاقم نیاز دارم ...

تصویرِ اجرای بارانا و دختر بچه ها هی جلوی نظرم میاد ...

با اینکه توو گروه بود اما من می فهمیدم که چطور تمام حواسش به خودشه که تا میتونه به بدنش انعطاف بده و تعادلش به هم نخوره ... من تلاش رو توو تمام ذهن و بدنِ کوچیکش حس میکردم ، و مصمم بودن رو توو صورتش.

اونجا هم باز به جای تشویق و دست زدن ، اشکام سرازیر میشن .

فکر کنم حالا دیگه بارانا هم خوب منو شناخته ... یه مادری که اشکش دم مشکش ه ! ، درست برعکس خودش.

من توو این چند ماه ندیدم بارانا گریه کنه ... لج کردنش رو زیاد دیدم ! ، مغرور بودنش ، قهر کردن و عصبانی شدن و افسرده شدنش .. اما گریه نه .

من حتی مریض شدنش رو هم ندیدم ... وقتی بغلِ گوشم بچه های خواهر انقدر یک خط درمیون مریض میشن!

میدونی ، گاهی فکر میکنم درست مثل " نظریه انتخاب طبیعی داروین " که موجودات ضعیف محکوم به حذف شدن هستن ، اونم انقدر برای بقا توی خانه شبه پدری با همه سر و کله زده و با ویروس ها دست و پنجه نرم کرده که انگار دیگه بیدی نیست که با این بادها بلرزه !

نمیدونم ... نمیدونم چقدر این استدلال می تونه درست باشه .

اما یاد خونه ای که توو شهر دوم اجاره کردیم می افتم ... یه کلبه توو حومه شهر با سرمای طولانی ..

زمینش پر از برف میشد ، اما بازم مردمش عادت داشتن که وقتی بچه ای به دنیا اومد ، همون بچه ی چند روزه رو واسه یکی دو دقیقه با کالسکه بیرون خونه بذارن ... باورشون این بود که بدن بچه باید به اون هوا و دما عادت کنه !

.

.

.

من بدون روتوش :
یه فلش بک میزنم به اون روزیی که یه لیست دستم گرفتم تا بفهمم بارانا چه چیزی رو دوست داره یاد بگیره

- مادر جان شنا چطوره ؟ ... یا مثلا رباتیک ؟ زبان ؟ ... کاراته ؟ موسیقی رو شروع کنیم ؟

- ری را ، جایی نیست که من برم برقصم!! .. اونجا توو خونه قبلی یه آقایی می اومد ساز می آورد ما بچه ها می رقصیدیم.. من خیلی دوست داشتم!

-

و برای دلــِ دختر ساوالان ، یا باید کلاس رقص آذری رو انتخاب میکردم یا می رفتم سراغ هنری ترین و کلاسیک ترین شکل رقص که پر از تعادل و هماهنگی و انعطافه .

من هدفهای بزرگی برای بارانا دارم ، نمیخوام به روال عادی همه چی جلو بره ، نمیخوام استعدادی داشته باشه و من اونو کشف نکرده باشم ... روی هیچ رشته خاصی تعصب ندارم ... اما روی شناسایی استعدادش چرا.

از یه جایی به بعد هم این باراناست که انتخاب میکنه چی رو ادامه بده و یا از خیر چی بگذره.

.

تـو فقط دلبرانه برقص !

من برایت ترانه می خوانم ، تو به آهنگِ این ترانه برقــص

.

به نظرم یکی از اسرار آمیز ترین قطعات کلاسیک روسی ، قطعه سیندرلا هستش ...

قطعه ای که توسط بهترین نوازنده سازِ balalaika ، آرخیپوفسکی، ساخته میشه ، تا با تکرار نت ها ، سرگذشت دختری رو روایتگری کنه که تا تحقق رویاهاش می جنگه.

+ نوشته شده در  یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ساعت &nbsp توسط ری را 

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 5:36