نامه ای که هرگز فرستاده نمیشود

ساخت وبلاگ
بابا لنگ دراز من ؛

تو از اون دست پسرهایی بودی که بهم حسای خیلی خوبی دادی..

یه درسخون .. از اونا که دلم میخواد هی براش چایی بریزم و ببرم کنار میز مطالعه اش و آروم بهش بگم " بفرمایید آقا "..

یه بچه مذهبیِ مودب ... یه زمستونیِ آروم و ساکت ...

باهام که حرف میزدی , انقدر تُن صدات آروم بود که مجبورم میکرد همیشه گوشم رو سمتت بیارم تا بشنومت ... صدات  نجوا بود تا یه صدای نکره ی بلند !!! .. و تو چمی دونی که چقدر برای من این چیزا مهمه ...

چقدر برام مهم بود که مرد سکوت هاش طولانی باشه , و تا خودم صداش نکنم از خلوتش نیاد بیرون...!

 

پی نوشت:

این بزرگتر بودن من , این اختلاف سنی نچندان کم , شوخی بردار نبود ...

چرا نتونستم اینو بهت بفهمونم ؟  

 

  یاد تـو

  هـنوز

  بند دلــم را پـاره میکند

  امــا 

  دور می شــوم

  تا گـناه این چینی بند زده

  بر گـردنت نـیفتد

 

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 226 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 23:33