H.R

ساخت وبلاگ
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

 

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شبــــــ قدر که این تازه براتم دادند

 

بعد از این روی مـن و آینه وصف جمال

 که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

 

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

 

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

 

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نبــاتم دادند

 

همت حافـظ و انفاس ســحرخـیزان بود

که ز بنـد غـم ایام نجـــاتم دادند

 

پی نوشت :

مهمترین تصمیم زندگیم رو  توی غربت , تک و تنها گرفتم.

دیشب تا صبح به نماز شب و قنوت گذشت ... آروم شدم.

عهد کرده بودم وقت اذان ظهر , لا به لای شنیدن اذان , محرمیت خونده بشه ...

همین طورم شد خدا رو شکر.

 

محرمیتت مبارک بانـو, شهری در کنار هافل , freitag 15 februar 2019 

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 206 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 23:33