یلدایِ غربت نشینان

ساخت وبلاگ

بمـان که فلسفه ی این شب دراز این است

که یکــ دقیقه تـــو را بیشـــتر نــگاهــ کنم

 

امشب خونه ی یکی از دوستای حامد دعوت شدم که قبلا واسه دعای عرفه خونشون رفته بودم. همون بچه های روز عرفه همه بودن ،، تقریبا همه یه دست از صنعتی شریف ، به جز حامد و یه دختر دیگه که علم و صنعتی هستن...

هر کدوم از دخترا یه خوراکی آورده بودن , منم کیک درست کردم ..

یکی از آقایون هم نشت واسه همه فال گرفت و بعدش معنی هم کرد؛ بقیه پسرا هم روی تفسیرش , تبصره میزدن !!

اینجا بود که من فهمیدم پسرای صنعتی شریف واقعا واسه ادبیات ساخته نشدن ... تفسیرهاشون بیشتر شبیه توهمات یه سری اذهان پریشون بود, تا تفسیر  اشعار حافظ... کلی خندیدیم

 

حامد تعجب کرد منو اونجا دید ، میگفت فکر نمیکرده دوستش منم دعوت کرده باشد.

امشب بهم خیلی خوش گذشت. یه هفته بود ندیده بودمش , از دیدنش خوشحال شدم ...

بعدِ انتخابِ گزینه ی سه, کمی نگرانش بودم... چقدر شلوار جین و پیرهن سبز , خوش تیپش کرده بود ... چقدر ته ریش بهش میومد, اولین بار بود که با ته ریش می دیدمش ... همیشه که یه عالمه ریش داشت ... اصلا واسه کی انقدر خودش رو خوشگل کرده بود امشب ؟!

 

پی نوشت :

یه قانون نانوشته ای توی رفتار مردم این کشور هست که میگه " وقتی میزبان میگه ساعت 6.30  منزل ما دعوتید , شما اگه زودتر برید , زشته ..."

ساعت 6.20 دقیقه رسیدم پشت درشون , اما نرفتم توو ...

توی این سرما , 10 دقیقه توی خیابونشون پیاده روی کردم تا راس 6.30 زنگشون رو بزنم

نمیخوام اروپایی بشم , اما هر عادت خوبشون رو برمیدارم و هر عادت بدشون رو پس می زنم.

 

پی نوشت :

فردا  واسه اجرای دانشجویی ، به دعوت یه بنیاد خیریه ، عازم یه سفر چند روزه به یه شهر جنوبی ام ... بچه ها که نیتشون خیره ، خدا کنه همه چی هم خوب پیش بره ... این سومین شهریه که توی این کشور قراره تجربه اش کنم ، این نوع تجربه کردن رو دوست دارم ...

هنوزم بر این باورم ، دنیا دیدن بهتر از دنیا خوردنه.

میروم تا باز آیم ..

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 196 تاريخ : سه شنبه 4 دی 1397 ساعت: 9:08