نگاش کردم ؛ و باز هم سکوت لعنتیهِ همیشگیم ...
دلم نخواست که بدونه منم یکی هستم مثل خودش.
فقط مانده ام در کدامین پرده , چند روز باید بنوازم , که نوایش , این غــم را بستاند.
بستاند .....
پی نوشت:
مسافر کوچولو گفت : یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب رو تماشا کردم...
و کمی بعد گفت :
- خودت که میدانی , وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشد از تماشای غروب چه لذتی می برد.
- پس خدا می داند آن روزِ چهل و سه غروبه , چقدر دلت گرفته بود .....
پی نوشت :
امروز بارون شدیدی اومد .... " دنیای , بعد از تو " ایهام ....
43 بار توی راه برگشت گوش کردمش , شایدم کمی بیشتر ...
december 13, 2018
دفترچه یادداشت ری را...برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 220