سه تار

ساخت وبلاگ

سحرگه به تماشای جمال حق نشسته بودم که تو از در آمدی . تو با آن نیمرخ مهتاب گونه ات ...

و به راستی که تو یک تکه ی بریده از چهره ی مهتاب بودی ...

گفتم : می بینی سعی مرا در صفا و مروه ؟ " سلوک هاجر وار مرا ؟ "

گفتی : " سلوک هاجر وار " تو را به سرچشمه ی آب حیات رهنمون می سازد. اکنون بار دگر رهسپار شو و در قلبت فرو رو , با آن یگانه شو و در اعماق قلبت او را به نظاره بنشین.

تو راست میگفتی , قلب محل دمیدن روح الهی است و چون با تحفه ی الهی احیا شود پس سرچشمه آب حیات است.

.

.

اینجا ری را از دو شب قبل, دست به ساز شده و سری می چرخاند , سرودی می خواند تا لشگر غم ستیز برایت گسیل دارد.

در گروه میدانداری میکند .... هزیمت لشکر غم حتمی است  ...

 

پی نوشت :

میدانم تعجب کردی وقتی در مورد موسیقی پا به پایت سخن گفتم. ... مرا ببخش .

مرا ببخش که این بانو هنوز هم چیزهایی را از تو پنهان میکند .. شرم دارد به تو بگوید که از دور دستی بر آتش دارد ... به تویی که خود از گذرگاه سازها و نواها عبور کرده ای, تو که  او را با سونات مهتاب تا چراغ یگانه شب عروج دادی .....

میدانی ؟ چه خام می پرورد ری را که شاید روزی بتواند شاهکار آفرینشی چون تو را بنوازد ...

 

جرعه ای که من از چاهی که یوسف جمالت در آن به بند است نوشیدم , رشک تمام دریا ها شده . سر به آسمان می سایم....

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 1:50  توسط ری را  | 
دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 160 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 21:31