20

ساخت وبلاگ

برایش از کتاب والدن حرف میزنم ، که عجب کتاب محشریه ...

همان کتابی که قبلتر استاد الهی قمشه ای در یک سخنرانی اش توصیه کرده بود و من خواندنش را پشت گوش انداخته بودم.

و حالا از زبان یک استادِ راه آشنای دیگر، در کلاس درسی که خواندنش مشقِ هفته ی پیشمان بود.

.

برایش از شب زنده داری هایم میگویم ... مرور درسهای پیر طریقت ... حفظ کردن هفتگی غزلیات حافظ ، که حالا تکلیف هر هفته ی کلاسمان است.

از نیازم به پرایوسی و سکوت میگویم ، به شمع و عود و ساز ، به یه نخ سیگار کنار پنجره و ماه ، درست وقتی که بارانا به خواب میرود.

به آرامش مهیا شده در نیمه های هر شب ، بعد از خوابیدن دختر کوچولو.

وو...

.

واسه لحظه ای فکر میکنه و می پرسه " میشه حفظ کردن اشعار حافظ ، خواندن کتاب و ساز زدن های نیمه شب رو به عصرا موکول کنی ؟ ... قرارمون این بود که مستقیم به بارانا چیزی رو یاد ندیم ؛ پس بذار ببینه که تو هر روز سر ساعت مشخصی ساز میزنی ، حافظ می خونی ، یا کتابی رو میخونی که از هیجانش حاضری اینجوری واسه من بعدا توصیفش کنی ...

میشه بذاری بارانا ازت یاد بگیره؟.. بی هیچ حرفی، فقط بذاری هر روز توو این موقعیت ها تو رو ببینه "

.

.

.

پی نوشت:

سختمه ... سختمه با حضور بارانا درسام رو مرور کنم ، تکالیفم رو انجام بدم ، یا ساز بزنم ، یا شعری رو حفظ کنم ، در حالی که من به شدت توو این زمانها به تمرکز نیاز دارم.

- به گرمی لبخند میزنم و میگم " باشه ... به خاطر بارانا "

.

+ بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۴۰۲ساعت &nbsp توسط ری را 

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:48