با مادر شوهر در آشپزخانه از این در و آن در حرف میزدیم که او با کشیدن لُپ مادرش و گفتن جمله ای ، به جمع ما پیوست.
" مامان تو خوشگل ترین زن خاور میانه ای ".
از شنیدن این جمله خشکم زد .. کلمات مثل تیغ گیوتین توی سرم فرود می اومدن : "چطور می تونست همان جمله ای را به مادرش بگوید که عینا و مکررا به من میگفت؟.. آیا واقعا کلمات برایش بار معنایی خاصی ندارند که مشترکا قابل استفاده اند؟ ... "
.
به سمت روشویی رفتم ، جایی که بتونم آبی به صورتم بزنم تا از هُرم گرمایی که از عصبانیت روی گونه هایم حس میکردم کاسته شود ..
موقع رفتن جمله ای را تند و کمی نا مفهوم به زبان می آورم ، میخواستم مطمئن شوم که جز خودم هیچکس متوجه منظورم نمیشود ، " نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار ".
.
پشت سرم نگاه خیره اش را که متحیر شده بود حس میکردم ..
.
دختری که توی آینه به من زل زده بود مدام تکرار میکرد " خوشگلترین؟ ..دو تا "ترین" ؟! .. چطور فراموش کرده که من از فریب های زبانی بیزارم ...دروغ در ابراز عشق ؟ ... "
.
.
او را در آینه ، پشت سر خودم می بینم : "من چیکار کردم که لایق اون ضرب المثل شدم ؟ .. اشتباه تو این بود که به کلمه آخر جمله ام دقت نکردی ... "
جمله ی همیشگیش رو توی ذهنم مرور میکنم ... " تو خوشگلترین زن جهانی "
.
تازه فهمیدم که چه بی رحمانه اشتباه کرده ام!!!
ولی خودم را نباختم ، فکر میکنم کمتر کسی می تواند من را از رو ببرد !
.
.
من بدون روتوش:
اما حالا در خلوت خودم ؛ باید بنویسم که از روی احساس و بدون فکر رفتار کردم.
.
همسرم،
مهربانیت را مرزی نیست
یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت
قلبت را بوسیده است
.
.
پاورقی:
+ امروز 4 ساعت توی صحن کوثر از موزه آستان قدس رضویی دیدن کردم .. خیلی زیبا بود و حظ بردم ...
+ بعد زنگ زدم به آقاجون که امروز شیفت کاریش در حرم بود ، آمد پیش ما ... کیف داشت دیدن پدر شوهر در لباس خادمین حرم .. مسیر موزه مردم شناسی حرم را پرسیده بودیم ، شخصا آمد نشانمان داد و زود رفت.
+ بعد از در خروجی باب الهادی ، از موزه مردم شناسی که همان حمام قلی بیک است ، و مقبره امیر ملک شاه در کنارش ، دیدن کردیم .. این مقبره چه مناره ی زیبایی دارد ، مزین به نام های خالق ، روی تمامی سطوح مناره ..
کاش جوری بازسازی میکردن که میشد به سرداب و طبقه زیرین که قبر ملک شاه در آنجاست ، وارد شد.
+ نماز را در مسجد گوهرشاد خواندم ، کمی بعد تر شخصی در گوشه ی مسجد ایستاده ، روضه مادرم را خواند ... حال دل عرفانی و نورانی شد ، یاد کردم تمام بستگانم را که سفارش کرده بودن در حرم به آقا سلامشان را برسانم.. و کسانی که نگفته بودند و به خاطرم آمدند بی مقدمه ، مهلا خانوم ، AE ،
+ مسیر سفری که ترسیم کرده ایم اقامت در 9 شهر است ... فردا مشهد ، چهارمین شهر را به سمت خراسان جنوبی ، شهر آبا و اجدادی حامد ، شهری در کنار کویر ، ترک میکنیم ...
دق ، شب کویر و رصد آسمان شب ... شنهای روان و کویر گردی روز ... اگر خدا بخواهد.
برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 74