زیادی ؛
زیادی از سر همه ی آدمها ...
سلام بر حسین
پی نوشت :
میخواستم برای تو
شعریبنویسم
تیر امان نداد
نیزه امان نداد
شمشیر امان نداد
میخواستم برای تو
شعری بنویسم
که فرشتگان
به گریه ریختند به سرم
و نگذاشتند
کلمهای به کاغذ بیاید
میخواستم برای تو
شعری بنویسم
یکی در نقشه
کربلا را نشانم داد
و تا شام
مرا پیاده برد
با کاروانِ اندوه
با کاروان ِ زخم
***
میخواستم برایتو
شعری بنویسم
گریه امان نداد
برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 218