خلوتگاه ...

ساخت وبلاگ

دیریست که با خود می اندیشم که این مهندس چه شد که از گذرگاه سازها و نواها عبور کرد ...

" رکوئیم موتسارت " بود که او را به این شهر کشاندُ تا چراغِ یگانه شب عروج داد یا "سونات مهتاب" ؟

 

اصلا چه شد که سکوت بین نت ها و ارزش زمانیشان در هر قطعه , اینگونه مات و مبهوتش کرد ...

 

 

و هر بار سر نخ تازه ای از این دلدادگی ....

گاهی این سر نخ ها چنان زیاد و رنگارنگ میشوند که رشته از دست می رود.

 

اما مدتیست که این بیت عطار تسکینم میدهد و با خود به اوج می برد :

 

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس

خود راه بگویدت که چون باید رفت

 

 

 

 

حالا این من کجا و آن منِ سابق کجا !!

گاهی در یک قطعه موسیقی چنان زندگی میکنم که گویی خویشاوندیم و بند ناف ما گواه این مدعاست!

 

 

فی البداهه ی ذهنم:

نه حرف عقل بزن با کسی، نه لاف جـنون!
که هرکجا خبری هست، ادعـــایی نیست...

 

 

این نیز به چَشم.

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 6:09