یاسینِ قلبم ...

ساخت وبلاگ

صادقانه بخواهم بنویسم خیلی چیزا میخواستم که در این مرحله از زندگی دارمشان.

چیزهای دوست داشتنیِ زیادی اینجا هست.

زندگی در یک شهرِ بارانی و پر درخت با یک آسمانِ همیشه خاکستری!

شاید این برای دیگران ملال انگیز به نظر برسد, اما برایِ منِ عاشق پاییز , این یعنی یک موهبت.

 

اینجا آدمها مسخره ات نمیکنند , مثلا اصلا برایشان مهم نیست که تو در nمین سال زندگیت , شلوار راه راه گورخری پوشیده ای با کتانی نارنجی یا هر عدم هارمونی دیگر.

یک عالمه مراکز خریدِ برند !! که برای یک مشتاق جنس اصل, این یعنی رضایت.

درسی که به زودی تمام میشود و محیط زندگیی که با تنش میانه ای ندارد ...

از همه مهمتر ملاقات حضرت عشق! ... که هر بار نگاهش میکنم , می بینم چقدر از انتخابم راضیم .. به رفتارهایش که دقت میکنم , رضایتم دو چندان میشود ... ووو

 

حالا وقتی که دلم میخواهد یک دل سیر احساس خوشبختی کنم , نداشته هایم غصه دارم میکند!

درست مثل امروز ...

ناشکری نمیکنم ... اصلا حقش را هم ندارم.

اما دنیا از یک اصل مهم پیروی میکند :

ندهد شربت شیرین به کسی , که در آن یافت نگردد مگسی.

 

 

 

پی نوشت:

امروز یاسین بدنیا اومد و من خاله شدم ...

دلم میخواست کنار خواهر می بودم!

دلم میخواست به پاهای کوچولوی یاسین دست میکشیدم و پُـر از خنده میشدم ...

دلم میخواست بوی بهشت را از توی دستانِ کوچکش استشمام میکردم ...

 

امروز تمام سهم من , فقط یک ارتباط تصویریِ راه دور بود.

 

 

* کی فکرشو میکرد که روزگاری حسرت این لحظه های ساده , به نداشتنی هام اضافه بشه ...

 

 

به یاسینِ قلبم:

" به بهشت خوش آمدی عـزیزکم

از من می شنوی تــنها به قلــبت گـوش بسپار

تا بهشت باقی بماند. "

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 4 ارديبهشت 1399 ساعت: 6:09