می خواستم چشم های تـو را ببوسم
تـو نبودی , بـاران بود
رو به آسمانِ بلندِ پُـر گفتگو گفتم :
تـو ندیدیش ؟!
و چیزی , صدایی
صدایی شبیه صدای آدمی آمد
گفت : نامش را بگو تا جست و جو کنیم
نفهمیدم چه شد که باز
یک هو و بی هوا , هوای تـو کردم
دیدم دارد ترانه ای به یادم می آید
گفتم : شوخی کردم به خدا
می خواستم صورتم از لمس لذیذ باران
فقط خیس گریه شود
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت و گو ؟!!!
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی رویا نداشته ام !
پی نوشت:
دلم میخواست سید علی صالحی رو یه روزی میدیدم و بهش میگفتم که لحظه به لحظه ی شعرهاشو زندگی کردم ؛ همیشه تمام حس و حال هامو توی شعرهاش پیدا کردم
پی نوشت :
چه بارونی داره میاد ...
دلم واسه یه پیاده روی توو دل پاییز چه زود تنگ شده
دفترچه یادداشت ری را...
برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 193