نامی از تو نخواهم برد ....

ساخت وبلاگ

یک روز سطری از این شعر

مثل سوت قطاری از کنار گوشت عبور میکند.

واژه ها برایت دست تکان می دهند.

خاطره ها ,

مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند

و فکر میکنی

چرا نبض این شعر برای تو این قدر تند می زند ؟

 

نگاه میکنی به من

برفی که بر موهایم باریده،

راهِ تمام آشنایی ها را بسته است.

 

نگاه میکنی به خودت

که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای

و لرزش لب هایش را انکار میکنی

میان سطرهایش راه می روی

و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار میکنی

 

واژه ها

دوباره برایت دست تکان می دهند.

خاطره ها

مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند.

و این شعر

برای هــمیشه حافظه اش را از دست می دهد .........

دفترچه یادداشت ری را...
ما را در سایت دفترچه یادداشت ری را دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 158 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 17:32