اصرار دارن که فقط دو تایی بریم حرم , و تا چشممون به ضریح می افته ، حاجت بخوایم.
من واسه خودم حاجتی ندارم , بهشون گفتم ...
اونا التماس دعا دارن ؛ دختر سادات پس برو و اون لحظه , ما رو یاد کن ...
واسه وداع با حضرت میریم حرم ,
توو حرم واسه همه دعا میکنم ؛ و با تعصب خاص اسم خودم رو از همه ی دعاها قلم میگیرم ...
من هنوزم باور دارم که بهترین درسی که از مادر سادات گرفتم همین بوده , زمزمه اش میکنم:
" الجارُ ثم الدار "
گفتی :
میدونم هیچی واسه خودت نخواستی , اما میشه اینجا ، توو صحن حرم ، یه خواسته از من داشته باشی ؟ ... من دلم میخواد اون مردی باشم که برای براورده شدن خواسته ات تلاش میکنه
گفتم :
عاشق سفرم , تا جایی که در توانت هست دنیا رو بهم نشون بده ...
* دستامو میگیری و غمگینانه از باب الرضا خارج میشیم ، هر دومون خوب میدونیم که دیگه معلوم نیست کِی نگاهمون دوباره با ضریحش گره بخوره .
ریه هامونو از بوی خوشِ تیکه ای از خاکِ خوبِ بهشت پُر میکنیم و توو سکوت به راهمون ادامه میدیم .......
دفترچه یادداشت ری را...برچسب : نویسنده : gozareomrrro بازدید : 165