دفترچه یادداشت ری را

متن مرتبط با «خواب زده ها» در سایت دفترچه یادداشت ری را نوشته شده است

شهر عناصر چهارگانه ، یـزد !

  • روز دیگری را گذاشتیم برای قدم زدن در محله ی تاریخی " فهادان " ...شاید بتوان گفت که دیدنی ترین بخش یزد هم ، همین محله بود ... دو جین بنای تاریخی که در کوچه پس کوچه های سقف دار این محله ، ورقی از کتاب تاریخِ دوران قاجار را برایت مرور می کند.کوچه های طاق دار و باریکی که ، راهی جز آشتی کنان برای مردمان دورانش باقی نمی گذاشت!حس خوبی داشت اینکه تو ندانی در پس هر پیچ و خم کوچه قرار است چه چیزی دلت را ببرد ... خانه تاریخی لاری ها ؟ آب انبارها ؟ کافه های پشت بام دار ؟ که از دالان های باریکشان بالا بروی و دلت غنج برود برای دیدن یک تصویر پانورامای محله فهادان ؟ یا مثلا مسجد جامع ؟ آسیاب آبی کوشک نو؟ یا مدرسه ی ضیائیه که گاهی زندان اسکندر نامیده می شد؟نوشتم مدرسه ضیائیه !اینجا که رسیدیم دلم گرفت. فضایی بی روح با سیاهچاله ای در وسط حیاط ... می گفتند بچه های درس نخوان را به داخلش می انداختند!راهنمای ضیائیه فضای مکتبخانه را نشانمان داد ، می گفت در سفری که حافظ به یزد داشت ، مدتی کوتاه در این مدرسه نیز درس می خوانده ..آن بیت شعرِ حضرت حافظ ، باز بر دلگیریم از آن فضا افزود :دلم از وحشت زندان سکندر بگرفترخت بر بندم و تا مُلک سلیمان بروم ...پی نوشت:پر بیراه نیست اگر بنویسم که بعد از سفر به یزد ، حالا دیگر قنات و قناعت برایم معنای عمیق تری پیدا کرده است .. یزد شهر آب انبارها و غنیمت آب.شهری که عناصر چهارگانه حیات را به بهترین شکل در آغوش گرفته است ؛ شهری که آب را قناعت کرد ، باد را در بادگیرهایش مهار کرد ، آتش را مقدس شمرد و از خاک ، اولین شهر خشتی جهان را بنا کرد ...من بدون روتوش:بهش میگم توی خونه لاری ها که رفتیم ، طرف از تجّار ادویه دوران قاجار بوده و شخص پولداری به حساب می اومده ، یه آب انبا, ...ادامه مطلب

  • و تـــو به تنهایی ، جهان منی

  • photo taken by my hubby.میگم : جشن گرفتی ؟ ... چطوری دوستات رو مهمون کردی ؟میگه : آره ، دور هم توو دانشگاه جمع شدن، منم کیک خریدم براشون... اینم عکسش.میگم: عه ! توو این جشن مهمِ زندگیت، رفتی بهشون تی تاپ دادی؟ ​​​میگه : اتفاق خاصی نیفتاده که ، همینم انقدر اصرار کردن دویدم رفتم از مغازه خریدم و زودی برگشتم.....من بدون روتوش:عاشقتم پسر !عاشق این همه سادگی ، تواضع و بی ریایی..تو آنجایی ،و " آنجا " نمی داندکه چقدر خوشبخت است. + نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۴۰۲ساعت &nbsp توسط ری را  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نشانی ها

  • تمام این سالهای دور از خانه ، اون دفتر یادداشت کوچیکه توو کیفم بوده ، مختص چیزایی که یه هو به ذهنم می رسید ، که موقع رفتن به ایران فراموشم نشه ، یا بالعکس کارایی که توو ایران نباید از یادم بره.امروز داشتم اون کاغذ رو مرور میکردم :* شکلات بلژیکی(خودش که بهم نگفته بود ، اما با یه نفر حرف میزد که متوجه شدم شکلات بلژیکی تا حالا نخورده ، نوشته بودم توو لیستم که موقع رفتن به ایران یادم نره که شکلات بلژیکی بخرم و براش ببرم.)* قهوه کلاسیک علی بابا ، یه ست لوازم تحریر ، شکلات تبلرون که عاشقشم! ، کتاب نارنجیِ "نشانی ها" ، که حاشیه شعراش پر شده از حرفای دلیِ من ...همگی اینا توو لیستم بودن که خط خوردن !.یه سری چیزا توو لیستم هست که باقی موندن :* زیارت عاشورایی که توو حرم امام زاده صالح بخونم ، بعد تماس عمه ام به خودم قولش رو داده بودم.* دو خانواده ام رو ببرم هتل ترنج کیش ... که مامان بشینه و غروب رو از بالکنش نگاه کنه* رستوران تاج محل که دو سال پیش به محمد قولش رو داده بودم ، از بس که این پسر غذاهای هندی دوست داره.* موزه برادران امیدوار توو کاخ موزه سعدآباد* خانه شبه پدری ، و کارای حضانت.یه سری فضاهای دلی هم هست که هر سری تکرار میشن و من از بودن توو اون فضاها جون تازه میگیرم ... مثل کافه نادری ، مثل محک.....پی نوشت:با چند تا از بچه ها یکشنبه رفتیم موزه ، صادق هم بود .. و یه خواهش از من.اینکه حالا که داره میره یکی از کشورای اسکاندیناوی ، بهش قول بدم که پیش خانواده اش برم و یوروهایی که جمع کرده رو بهشون برسونم..+ این بچه ها همیشه منو سورپرایز میکنن ... یعنی اینجا کمتر خورده و کمتر خرج کرده که پول جمع کنه واسه خانواده اش ؟!+ قول دادم بهش که برم شهرش ، سبزوار ... هم پول رو بهشون برسونم و هم , ...ادامه مطلب

  • چه غم ها که در غربت ننوشتی

  • این چند روز چه تلخ گذشت بر من ، وقتی تیتر زدند که "سمفونی مردگان به صدا در آمد."آنقدر تلخ که دیگر لبخندِ شادیِ اتمام کتاب - اولین تجربه ی ghostwriter بودن - بر لبانم ماسید...دفتر شعرم را ورق میزنم .. پر است از شعرهای احساسی تو... شعرهای بدون سانسور!تــو تا همیشه ، تا همیشه در قلب من زنده ای...روحت شاد..__________Apennine Mountains​​​​​​​ :حالا بعد از فراغت از کتاب و استعفای کاری ، خودم رو برای یه کمپِ برون مرزی آماده میکنم.همین طور که دارم از حامد یاد میگیرم که چطور بدون کبریت آتیش روشن کنم ، چادر بزنم ، آب های جاری رو گندزدایی و قابل آشامیدن کنم ؛ دارم یه سطح از رفاه رو با خودم به مدلِ کوهنوردی حامد تزریق میکنم!!زیر انداز فوم دار ، کیسه خواب های بهتر ، چادر مجهزتر .... اینا رو رفتم یواشکی خریدم و توو کار انجام شده قرارش دادم !.میگه " راسته که یه آدم لوس و ناز نازو رو توو هر موقعیتی بذارن ، بدون توجه به شرایط ، بازم لوس بازیهای خودشو داره"اما بنظرم در مورد من اشتباه میکنه !من فقط فکر میکنم وقتی میشه با شرایط بهتر کوهنوردی کرد و کمپ زد ، چرا به خودمون سختی بدیم و از امکانات بهتر استفاده نکنیم ؟!..شادی داشتنتشادی بغل کردن سازی ستکه درست نمی شناسمشدرست می نوازمشنت به نتنفس در نفس.تو از همه جا شروع می شویو من هربار بداهه می نوازمتاز هر جای تنتسبز آبی کبود منلم بده، رها کن خودت راآب شو در آغوشممثل عطر یاس فراگیرم شوبگـذار یادتــــــ بگـیرم.."عباس معروفی" + نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۱ساعت &nbsp توسط ری را  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نیهان

  • همکار داشت میرفت ولایتش ،یه زحمتی بهش دادم .... که حالا میشه توو بمبئی این لیست از فیلمای خیلی قدیمی هندی ، واسه حدود 50 سال پیش رو از اونجا برام تهیه کنی ؟ .. میخوام کاور داشته باشن و اسم فیلما روشون چاپ باشه ...  ایران که برم ، اونا رو میخوام به عزیزی هدیه بدم "چند روزیی هست که نیهان برگشته و یه چند تا سی دیِ کپی آورده ، که کاور هم ندارن ... قیمتی هم که بهم داد به نظرم خیلی بالا بود ؛ اما توو همکاری زشت بود بگم چقدر گرون شده ... ازش گرفتم که حالا پولش رو هم بهش بدم.بعدتر حامد میگه چقدر گرونه ... بذار یه لینک بزنم به چند تا از بچه ها توو دانشگاههای هندنتیجه ی تماس با دوستان  توو بمبئی ، ما رو به مغازه ای رسوند که کلی فیلمای قدیمی رو با کاور و یک سوم قیمتی که نیهان گفته بود ، میفروخت.الکی خدا چالش واسه خودم درست کردم.یه طرف حامد منو میکشه که نباید پول اضافی بدی ... اصلا برو بهش بگو همسرم گفته " اگه تو هندی هستی ، منم مشهدی ام ، دیگه از تو که نباید بخورم ! "از اون طرف نیهان همکاره و توو محیط کار خوبییت نداشت این جور بحث ها.توو این کشمکش ها بودم ، که امروز دیگه به شوخی حرفمو بهش زدم ، که همسر قیمت گرفته چند جای بمبئی .. به یک سوم قیمت شما .. شما درصد حمل با هواپیما رو هم حساب کردی با من ؟بیشتر از انتظارم ناراحت شد .... گفت همه سی دی ها رو بردار بیار.از صبح دیگه جواب پیامای کاریم رو هم نمیده... متاسفانه تمام تجربیات من با هندی ها به شکست میخوره ... + نوشته شده در  جمعه نهم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت &nbsp توسط ری را  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزمرگی هایم

  • * خانواده حامد بالاخره از شهر ما دل کندن و برگشتن شهرشون.. * امروز رفتیم با حامد چند تا خیابون که لباس مجلسی داره , یه مدل پرنسسی مثل لباسای نامزدی انتخاب کرد که واسه جشن دوم بپوشم .. مدل لباس رو همسر, ...ادامه مطلب

  • لیست خرید آرزوها

  • میگه " من تو رو میشناسم , هر چی پول از فروردین توو حسابات جمع شده روز آخری می بری میدی محک. "بعد با شیطنت یه کاغذ رو میده دستم و میگه " میشه یه نگاه به این لیست خریدِ آرزوهای خواهر بی نوا و فقیرت بندا, ...ادامه مطلب

  • این شبها یاد من باشد ...

  • گاهی حرفهای مادر چنان پریشانم می کند که انرژیِ انجام ادامه ی کارها از دستم میرود.درست مثل همین امروز که به جای دنبال کارت عروسی رفتن ، ماندم در خانه .مثل حالا که نشسته ام و لپ تاپ را باز کرده ام تا کم, ...ادامه مطلب

  • اندر احوالات این روزها (2)

  • * دیشب زن پسر خاله اعلام امادگی کرد که لباس عروسش را به دختر سادات قرض میدهد.خوشحال شدم .. به به چه لباس عروسی ... پر از گلهای رز برجسته * امروز برای شب عروسی یک هتل رزرو کردمپدر اصرار داشت که این کار, ...ادامه مطلب

  • دلم بهانه ی تو را دارد ....

  • دلتنگی ,شبی است که بی چشـم های زیتونی تـو صبح می شود.باور نمیکنی؟دلتنگیِ آغوشت .... رهایم نمیکند    * رسـواترین شدم که نزدیک ترین راه بود به تــو., ...ادامه مطلب

  • آمد بهارِ جان ها ای شاخِ تر به رقص آ

  • - بیا رقص والس رو تمرین کنیم , یه رقص دو نفره واسه روز عروسی.+ میخوای بگن که دو روزه غربی شدن ؟- " نه خب , چون متفاوت بود پیشنهادش رو دادم , .. باشه پس یه آهنگ ایرانیِ آروم." * جوری با تعجب نگام کرد و, ...ادامه مطلب

  • اندر احوالات این روزها

  • * هر روز زنگ میزنه و از کارها می پرسه ، منم هر بار کمتر از روز قبل بهش اطلاعات میدم یعنی تصمیم گرفتم کلا عروسی رو براش سورپرایز کنم !! تا حالا نشنیده بودم یه بانویی بخواد با پول داماد ، عروسی رو واسه , ...ادامه مطلب

  • که افتاد مشکل ها ... :)

  • مامان بابام سر سن حامد مشکل# دارن !! این چند روز همش خونه ی ما بحثه که نیان خواستگاری !! که تازه ۲۸ سالشه این پسر !! میگن تو کم نداشتی از این خواستگارا ... چرا حالا ایشون ؟مامان میگه واسه پولته که انقد, ...ادامه مطلب

  • تفاوت های فرهنگیِ ما و آنها :))

  • گویا مشهدیا رسم دارن که داماد, خونه ی عروس  باید شب عقد بمونه و بخوابه .. حالا برعکس خانواده ی من تعصب شدید دارن که داماد دوران عقد نباید اصلا خونه پدر عروس بخوابه !! .. یعنی غیرتی میشه پدرم  حالا شب , ...ادامه مطلب

  • مرز بندی ها ........

  • داشتم فکر میکردم که من همیشه یه حیاط خلوتی واسه خودم توی زندگی دارم .. که کمتر کسی رو حاضرم بهش وارد کنم.این اصلا و ابدا معنی صمیمی نبودن با آدمها رو برام نداشته ...یا حتی منظورم پنهان کردن یه اشتباه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها