دفترچه یادداشت ری را

متن مرتبط با «دوست» در سایت دفترچه یادداشت ری را نوشته شده است

دوستی سفره مهربانی ست

  • امروز بعد از چند سال که با دوست زوریخی حرف نمیزدم ؛ و نسبت فامیلی اش را هم نادیده گرفته بودم ، میزبانش شدم و با او از در آشتی در آمدم!او یک ریز با ما خوش و بش میکرد تا سردی روابط فامیلی را کمرنگ تر کند، اما من در همان حالی که نشسته بودم، در سکوت کامل ، مدام سوال نابخردانه ی چند سال پیشش را توی گوشم می شنیدم ...و این یعنی روحم چنان آزرده شده که هنوز بعد این همه مدت ، نتوانستم با او صاف و یکدل مثل سابق شوم.« اگه قبل دیدن حامد، با من آشنا میشدی و منو دیده بودی، با من ازدواج میکردی؟»سوالش زشت بود ، اما آنچه زشتی اش را برایم صد برابر کرد، پسر عمو و رفیق همسر بودنش ، بود!.همین که میدانستم ممکن است فاصله یمان هزاران کیلومتر دورتر شود؛ و دیگر در این حوالی نباشیم ، دلیل موجه ای شد تا امروز کینه را کمی کنار بگذارم.دوستی سفره مهربانی ست،که در آن باید دلت را سَر بِبُری، و در پیش نگاه دوست گذاری ...و دوست لقمه ی خطا بردارد ، و تو لقمه اغماض !..من بدون روتوش :امروز گفت که مدتیه به یه دختر علاقه مند شده و احتمالا باهم ازدواج میکنن.من از حرفش تعجب کردم ، مغرور شدم و البته خنده ی رضایتی هم بر لبانم نشست.وقتی اون داشت درباره ی همخونه شدنش با اون دختر حرف میزد ، من متعجب به مذهبی بودنش فکر کردم و تابو بودن رفتارش توو هفت پشتِ خانواده پدریِ همسر.وقتی گفت هنوز به کسی جز ما این موضوع رو نگفته ... اینکه ما رو راز دارش دیده بود ، مغرورم کرد.و خندم گرفت که اون بالاخره تونست به قول خودش کسی رو پیدا کنه ، که نه در ظاهر ولی در اخلاق شبیه به من باشه !یه بانوی معلم سوییسی ! + نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۲ساعت &nbsp توسط ری را  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خانه ی دوست کجاست؟!!

  • بعضی آدم ها را نمیشود داشتفقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشتبعضی آدم ها اصلا برای این نیستندکه برای تو باشند یا تو برای آن ها ...اصلا به آخرش فکر نمیکنیآنها برای اینند که دوستشان بداری !آن هم نه دوست , ...ادامه مطلب

  • یه دوست نسبتا خط خطی

  • دلم می خواستشبی که می رفتیاتفاقِ ساده ای می افتاد راه را گم می کردیفاخته ای کوکو می کردو کلیدی زنگار گرفتهاز آشیانه ی خالی دُرناهابه زمین می افتادباران می گرفتبیدار می شدمبیدارت می کردمو ادامه ی این خواب راتــو تعریف می کردی. باورم اینه که آدمها رو نمی تونیم مجبور به موندن کنیم. به قول آقای معروفی" اون که رفتنی ست به هيچ قيمتی نمی ماند . نمی توانی به چهار میخش بکشی. اصرار نکن. ..." من یاد گرفته ام وقتی یه دوست تصمیم میگیره که بره , علی رغم میلم , سکوت کنم و به خواستش احترام بگذارم... نمی دونم این خوبه یا بد , اما دلم میخواد بدون قرار گرفتن توی معذورات , بتواند درست تصمیم بگیره .. زن که باشی گاهی رهایش میکنیوپشت سرش آب میریزی وقناعت میکنی به رویای حضورش! و تو میمانی و خودت...و تنها کاری که میکنی این است که زیر لب بگویی: مواظب خودت باش پی نوشت : دیگر سفارشی نیست تنها جان تـــو و جان پرندگان پر بسته ای که... بهمن ماه به ایوان خانه می آیند... خداحافظ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها